دردونه ی قشنگ خونه ی مادردونه ی قشنگ خونه ی ما، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

✿ــــ✿

عشق خواهرانه !

يك بشقاب ميوه آوردم .... كوثر تا بشقاب رو ديده اِه اِه كنان وخود كِشان كِشان روى زمين مى خواد  خودش رو به بشقاب برسه  تسنيم از ديدن اين صحنه و سينه خيز رفتن كوثر ذوق زده شده ... ميگه : _ واى مامان كوثر رو ببين .... خدا چه چيزى براى ما آفريده!!! _ وقتى كوثر يك كار جديد ى مى كنه تسنيم خيلى خيلى ذوق مى كنه و مى گه: مااا شالله .... اين از اون بچه خوباشه !!!!! الحمدلله .... ٢٧ تير ٩٥
27 تير 1395

يكى از همين روزا ....

شمارش معكوس براى چهار دست و پا رفتنت شروع شده خانم كوچولوى گل آبى من الان مى تونى ٣٦٠ درجه بچرخى و جهت نشستنت رو عوض كنى حتى ديروز تونستى يك قدم چهار دست و پا جلو بياى همه جاى بدنت رو بالا نگه ميدارى فقط كف دست و نوك انگشتاى پاهات  رو روى زمين ميذارى بعد از اين حركت زانوهات رو روى زمين ميذارى به اين ترتيب وقتى به پشت روى زمين خوابيدى خودت رو به حالت چهاردست و پا در ميارى بعدم مى شينى !! ( اين حركت جديد امروزه )  منو مى گرفتى و بلند ميشدى ولى امروز دسته مبل رو هم گرفتى و بلند شدى ايستادى يكى از همين روزا حركتت رو شروع ميكنى دختر پر جنب و جوش من خدايا شكرت ٢٥ تير ٩٥ جمعه دو روز تا هفت ماه و نيم مانده ...
25 تير 1395

ايستاده به روى دو پا ....

لقمه هفت ماهه خوردنى ام ..... تو ايستاده اى به روى پاهايت و من غرق لذت از ديدن ذوقت و تكانهايى كه از سر شادى به خودت مى دهى .... عاشق اين حركاتت هستم.... ************ خانم كوچولوى نازم تقريبا از روزى كه وارد هفت ماهه شده سعى مى كنه من رو بگيره و بلند بشه ولى بيشتر از ايستادن روى دو زانو نبود  تمام كيفش اين بود كه روى دو زانو بايستد و خودش رو تكون بده ولى چند روزه سعى مى كنى كه روى پاهات بايستى و بالاخره موفق شدى ....  
24 تير 1395

آماده باش دختركم !

نازنين دخترم ....  دختر شش ساله ام ...  از اول مهر فصل جديد زندگيت آغاز ميشود ... فصل درس و مدرسه و تكليف و ...  هفت سال اول زندگيت چه آرام رو به اتمام است هنوز تصورش هم برايم سخت است كه وارد اجتماع ديگرى شدى .... كه بزرگ شدى ... كه محصل شدى .... كه از مهر تا ١٢ سال ديگر تمام هم و غم من ، تو  درس و مدرسه و تكليف خواهد بود .... ١٢ سالى كه سر فصل جديد از زندگيت خواهد بود .... نوع ناراحتى هايت ، نوع اضطرابهايت ، نوع شاديهايت كمى متفاوت خواهد شد و كمى جديدتر ... يا بهتر است بگويم با مشكلات جديدترى روبرو خواهى شد ... مشكلاتى غير از چه بازى كردن ، چه حيوانى شدن  چرا فلان برنامه را پخش نكرد و ...   اميدو...
23 تير 1395

زيباى هفت ماهه

دلبر نازنينم دو روز قبل از تمام شدن شش ماهگيت بالاخره غلتيدن رو شروع كردى روزهاى زياديه كه مى خواى چهار دست و پا رفتن رو شروع كنى ولى هنوز نمى تونى صداهاى بامزه اى با دهن كوچولوت در ميارى به قول مامانجون (.... خانم ) يه لقمه اى  
15 تير 1395

پايان دفتر سى برگ شش ماهگى

نازنين دخترم دفتر شش ماهگيت را بستى  و روزهاى خوش و شيرينش را در اعماق وجودمان به يادگار گذاشتى ..... امروز سرآغازى ديگر است ...  آغاز سرفصل هفت ماهگى ...!  سى روز فرصت دارى هفت ماهه باشى ....  يك غنچه هفت ماهه ... يك غنچه شيرين و خوشبوى هفت ماهه ..... آغاز هفت ماهگيت مبارك عزيز دل مادر .... . . .  
14 تير 1395

دختران كم خواب !

خدا را هزاران بار سپاس از داشتن دختران مهربان ، دوست داشتنى ، شيرين ، بازيگوش كم غذا و البته كم خواب ! دختر اولمان كه زبانزد خاص و عام است ! مى ترسد چشمانش اندكى روى هم بيفتد از دنيا و بازى و ورجه وورجه عقب بماند ! رهايش كنم تا پاسى گذشته از نيمه شب در حال دويدن به دنبال توپ و پريدن از روى مبلهاست ! آن هم با چشمانى كه بزور باز نگه داشته ، رنگ و رويى چون گچ ديوار .... هر آن ميرود تا بيهوش شود ولى سرسختانه مقاومت مى كند .....!  با اين اوصاف فرارى بودن از خواب فقط كافيست شب ، حالا هر ساعتى باشد چه هشت شب و چه ديرتر يك بشقاب غذا جلوى اين بمب انرژى گذاشته شود .... چنان مست خواب ميشود ، بى رمق همانجا و با دهانى پر مى گويد مامان دو تا چو...
4 تير 1395
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ✿ــــ✿ می باشد